در میان ما کودکان، هر که زودتر به روزه گرفتن آغاز میکرد، سربلندتر و مغرورتر بود. یادم هست در مدرسه و در خانواده ما مسابقه داشتیم که کی بیشتر ماه را روزه گرفته و که زودتر برای سحریخوردن از خواب برخاسته و که دعاهای این ماه و مراسم این ماه را بیشتر رعایت کرده است. حتی غروری در میان ما کودکان سیزده و چهاردهساله بود که دیرتر از بزرگان افطار بکنیم و شب زودتر از آنها برای سحری خوردن برخیزیم!
تمام مطلب را در منبع بخوانید
هر کس در روزگار قدیم وظیفهای را در خانه برعهده میگرفت. کارهای مربوط به داخل خانه، از پختوپز و رفتوروب و رسیدگی به امور منزل، وظیفه زنهای خانه بود. مردها بیرون از خانه کار میکردند اما خب مرسوم نبود که در خانه به سیاهوسفید دستبزنند. بچهها هم مثل وردست، برای کارهای ریزودرشت همواره به بیرون از خانه فرستاده میشدند، حتی برای پیرمردها و پیرزنها هم مسئولیت تعریف میشد؛ مثلا رسیدگی به بچههای کوچک و نوزادها یا پختن نان و کارهایی از ایندست برعهده سالمندان بود.
تمام مطلب را در منبع بخوانید
حالا اما سالهاست که ظروف یکبار مصرف آمدند تا مثلا مهمانیها راحتتر برگزار شوند و کسی برای شستن ظرف و پاک کردن سفره به زحمت نیفتد. غافل از اینکه با آسودهشدن کارها نهتنها آن صفا و صمیمیت از بین رفته است بلکه آسیب جدی ناشی از تولید بیرویه این ظروف تجدیدناپذیر محیط زیست را تهدید میکند.
تمام مطلب را در منبع بخوانید
زمانی همه چیز در دریای شور زندگی» غرق بود و فقط ما بودیم و لحظه… لحظه پرواز خیال، بالاتر از ابرهای زندگی در پشت یک وانت قدیمی… و امروز … امروز رمق زندگی در عبور از چالههایی پوچ گرفته شده… چاله مقبولیت، چاله حرف مردم، چاله باکلاسی، چاله تشریفات، چاله تکلفات، چاله غم دیروز، چاله ترس فردا… چاله… و چاله…
تمام مطلب را در منبع بخوانید
.
سرانجام یک نتیجۀ تلخ از این باور اشتباه به صورت ناخودآگاه در ذهن ما شکل میگیرد: چون توانایی رسیدن به هیچکدام از این سرابها را نداریم، زندگیمان را بیارزش تلقی میکنیم و به ناچار افسرده میشویم.
من اینطور فکر نمیکنم.
به نظر من ساده زیستن و لذت بردن از آن یک هنر و مهارت است، مهارتی که هرچه سریعتر باید آن را آموخت. دل و جرأت میخواهد کسی که به ستایش زندگی معمولی خود بنشیند و برای خود سراب بیشتر و بهترها را نگزیند؛
.
و اما امروز که بزرگ شدهام. با خیلی از همان دسته اولیها یعنی کسانی که از کودکی برنامه مینوشتند. همکلاسی، هم اتاق و هم خوابگاهم. با هر متر و معیاری که میسنجم عادی بودن مزایای بیشتری را برای من داشته تا خاص بودن برای آنها
.
درباره این سایت